آمارها ميگويد كه 90درصد جوانها در معرض تعارف موادمخدر هستند و البته درصدي از آنها خواسته يا ناخواسته درگير آن ميشوند و ميانگين سني اعتياد دائم در تهران، حدود 20سال است. اينها را هم بگذاريد كنار اين نكته كه 50درصد خانوادهها 5سال دير متوجه اعتياد احتمالي عضو جوان خانوادهشان ميشوند. با اين حساب، لازم است به خطري كه در كمين است و حتي ممكن است به خانه ما هم بيسر و صدا رسيده باشد، توجه كنيم و در مورد آن اطلاعات كسب كنيم. شعاري هست كه ميگويد: «اين معتاد نيست كه خطرناك است، بلكه بايد از خود اعتياد ترسيد.» و شعاري ديگر يادآوري ميكند: «اغلب كساني كه به اعتياد كشيده شدهاند، آنهايي بودهاند كه اعتماد به نفس بالا داشتهاند و مطمئن بودهاند كه گرفتار مواد نميشوند.» نكته ظريفي هم حكايت ميكند كه « موادمخدر ذاتا مواد مضري نيستند به اين دليل ساده كه يكي از اصليترين مواد در صنعت داروسازي بهحساب ميآيند و استفاده نادرست از آنهاست كه غولي به نام اعتياد را بهوجود ميآورد.» اين نكته آخر، يادآوري اين نكته است كه به جاي ترس از موادمخدر، از خودمان بايد بترسيم؛ از اعتماد به نفس بيهوده، از لذتطلبي، از ميل به تجربه هر چيز، از استفاده از چيزي كه در تخصص ما نيست و نيازي هم به آن نداريم.
آمارها نشان ميدهند كه اعتياد، ورود به دالاني است كه به سختي ميتوان از آن بازگشت؛ متأسفانه 80درصد كساني كه دورههاي ترك اعتياد را با موفقيت طي ميكنند، دوباره به اين راه بازميگردند؛ راهي كه آيندهاي ندارد و بهترين گزينه براي نجات از آن، اين است كه هيچ وقت واردش نشويم. همه اين حرفها ميتواند چند پيغام اساسي داشته باشد؛ اينكه پيشگيري بسيار مهمتر و ضروريتر از درماني است كه فقط 20درصد احتمال موفقيت دارد؛ اينكه با فردي كه دچار اعتيادشده است، بايد مانند يك بيمار رفتار كرد؛ بيماري كه نياز به مراقبت و مدارا دارد، نه تهديد و طردشدن؛ بيماري كه در كنار اميد به درمان او، بايد به فكر كنترل بود؛ كنترل او، خانوادهاش و جامعهاي كه با او زندگي ميكند. بهنظر شما، چند درصد از ما، راههاي اصولي زندگي در كنار يك معتاد را ميداند؛ آدمي كه به هر حال، بخشي از زندگي ماست.
نظر شما